نامه ها، شماره ٢٩
سياوش دانشور

سیاوش از اهواز
اگر به کشورهائی که سوسیالسیم و قواعد کمونیسم را ابزار اداره قرار داده اند و یا قرار داده بودند بنگریم، میبینیم که از لحاظ توسعهء اجتماعی و صنعتی از سطح تکینک کشورهای توسعه یافته فاصله دارند و متفکران موافق هنوز انگشت اشاره را به آرمانشهری در آینده گرفته اند. دلیل تاخیر در رسیدن به این آرمانشهر را کجا میتوان جستجو کرد؟ البته یک نوع فوبیا در میان اکثر حکومتها و دولتها به شکل غریضی وجود دارد، آیا این کمونیسم ترسی باعث شده که حکومتها با تبلیغ و تطمیع و تهدید و بگیر و ببند راه رسیدن به دنیای سوسیالیسم محور را سخت و سنگلاخی کرده؟ البته هیچ شکی نیست که سوسیالیسم در تئوری بسیار زیباست ولی همه گان با استناد به نوع سرنوشت شوروی و فلاکت کنونی کشورهائی چون کره شمالی یا کوبا و ... سوسیالیسم و کمونیسم را در این جوامع که آن را تجربه کرده اند منفور میخوانند و میپرسن آیا این تئوری درعمل شکست خورده است؟؟ البته شما هم بارها گفته اید که اساس سوسیالیسم ارائه شده توسط شما با آنها متفاوت است ولی باری که دنیای سرمایه داری همراه با غول رسانه ای و تبلیغاتی بر گردهء کلمه و تفکر پیرایش نشده و خام کمونیسم و سوسیالیست (کلمه و تفکر اولیه که بکگراند همهء گرایشات سوسیالیستی است) گذاشته که کمونیسم فوبیا نوعی از تبلیغات مسموم علیه کمونیست است.
آقای جوادی در جائی گفته اند: "در کشورهائى مانند ايران احزاب کمونيستى غير قانونى اند و فعاليت شان با سرکوب خشن روبرو ميشود"، اگر کمونیسم در ایران میوهء ممنوعه است گرایش به آن همراه با توهین و شکنجه ست وخوردن مارک ملحد! پس چگونه است که آقای چاوز و کاسترو که شاه مهره های الحاد هستند برادران دو روح در یک کالبد آخوندهای رژیم جمهوری معرفی میشوند و از دختر و پسر چگوارا دعوت میکنن تا به ایران بیایند و در اظهار نظری در نهایت بلاهت چگوارا را خداپرستی معتقد معرفی ميکنند که در دل شب به بیابان میرفت و تا صبح زجه میزد و با ناله و سوز با خدا راز و نیاز میکرد!!!(ببینید نهایت کودنی و حماقت تا کجا پیش میرود. حضرات گمان میکنند که مردم مطالعه ندارند و مخشان در انجماد است و یا با جماعتی گوسفند مثل خودشان طرف هستند) یا سران چین کمونیسم که اصلآ خدا را بنده نیستن برادران مبارز ملاها و مکلاهای ایران میشوند؟ این پارادوکس را من از زاویه مذهب (دید خود آخوندها) که نگاه میکنم، هیچ توجیه یا کلاه شرعی برایش نمیابم!!! شما این نوستالوژی در رفتار و گفتار و اعتقاد سران حکومت فاسد جمهوری ولایت فقیه که با خزیدن درلایه های باور پاک مذهبی مردم و قایم شدن در محراب و سنگر گرفتن پشت منبر، خود را روئین تن میکنند را چگونه تحلیل میکنید؟ اساسا شما چشم اسفندیار این حکومت را در کجا جستجو میکنید؟
اگر امکان دارد بگویید که برای فردای بعد از سرنگونی رژیم و وقوع سناریو سیاه، برنامه ای داريد که کشور به آغوش تروریستها نلغزد و مانند عراق و افغانستان و لبنان به سوی جنگ داخلی و فرقه ای قومی نرود؟ و اینکه ناسیونالیسم ایرانی در اندیشهء شما چه جایگاهی دارد؟
از شما تشکر میکنم که با تعاریف زلالتان از سوسیالیسم، چشم من و کلی انسان دیگر را با کمونیسم انسان محور باز کردید. به همهء دوستداران نظام سرمایه داری و کاپیتالیسم توصیه میکنم که فیلم "دربار ناز" اثر جاودانهء "ایلیا کازان" با بازی جادوئی "مارلو براندو" را بارها و بارها ببینند. ممنون، سیاوش از اهواز
سیاوش عزيز،
بدوا از حسن نظرت تشکر ميکنم. شناخت همه جانبه آنچه به نام کمونيسم در شوروى و چين و غيره بوده است، کمک ميکند تا تصوير و درک شفافترى از کمونيسم کارگرى داشته باشيم. يک جنبه هم همين داستان "آرمانشهر" است. اين واژه که از جانب مخالفين کمونيسم مترادف با اتوپى بکار رفته و ميرود، حرف روشنش اينست که کمونيسم ممکن نيست. در ميان موافقان کمونيسم سنتى و غير کارگرى نيز تلقى مشابهى وجود دارد. تشابه اينجاست که اين نوع کمونيسم هم تحقق آزادى و رهائى بشر را امرى خارج از اراده و عمل بشر و در ته يک روند تکامل تدريجى تاريخى ميبيند. لذا آن "پرده آخر تاريخ" به نوعى مذهب، نوعى عشق عرفانى، نوعى آرزوى فعلا دست نيافتنى، يک قبله، و يک "آرمانشهر" تبديل ميشود. آرمان نه امرى عملى و اجتماعى و فورى بلکه امرى دور دست، شايد به قدمت نسلهاى بيشمار است و در نتيجه امر امروز چيز ديگرى است. براى هر دو، چه مخالفين کمونيسم که غير ممکن بودن آن را جار ميزنند، و براى موافق اين کمونيسم سنتى و غير مارکسيستى، عملا خوشبختى و آزادى و برابرى و در يک کلام کمونيسم دست نيافتنى است. آرمانشهر است. دليل "تاخير" همينجاست. شما اگر نخواهيد جائى برويد، تاخير که سهل است، هيچوقت نميرسيد. براى مارکس و منصور حکمت، کمونيسم امرى فورى است. عملى و مبرم و ضرورى و مطلوب و انسانى است. پيروزيش در گرو وجود جنبش و حزب سياسى وسيع کارگرى و راديکالى است که بتواند امر زير و رو کردن وضعيت موجود را عملى کند. يک تفاوت مهم و کليدى کمونيسم کارگرى اينست که تحقق کمونيسم را امر و کار انسان همين امروز ميداند و لذا براى آن تلاش ميکند.
روشن است مسير پيروزى کمونيسم امروز به اندازه مقدورات و امکانات سرمايه "سنگلاخى" است. قدرت بورژوازى امروز و توانش در قلمروهاى مختلف غير قابل مقايسه يا يک قرن پيش است. در عين حال نبايد از نظر دور داشت که اين قدرت غول آسا و مهيب بورژوازى، انعکاسى از قدرت اجتماعى و کار طبقه کارگر است. دولتها و طبقات دارا، عليرغم اينکه در تبليغاتشان راجع به کمونيسم چه ميگويند، بهتر از هر کس دشمن و "گور کن" خود را ميشناسند. به همين دليل ضديت با کمونيسم يک مشخصه ثابت جامعه سرمايه دارى است. "فوبيا" شايد عنوان دقيقى براى اين ضديت آگاهانه نباشد، هرچند در تبليغاتشان تلاش ميکنند مردم را از کمونيسم بترسانند. شما بايد ضديت عمومى طبقه حاکم و احزاب سياسى و جنبشها و روشنفکرانش را با کمونيسم، بعنوان يک حزب اعلان نشده جهانى ضد کمونيسم، فرض بگيريد. مقابله با عقايد آزاديخواهانه و کمونيستى وجه مشخصه ايدئولوژى بورژوائى بطور کلى است.
ترديدى نيست که رسانه هاى امروز نقش بزرگ و مخربى در جاانداختن اولويتها و سياستهاى طبقه حاکم دارند. اما در مورد نام و کلمه کمونيسم اشاره کرديد. در مورد نام کمونيسم و سوسياليسم، که به قول شما "کلمه و تفکر اولیه که بکگراند همهء گرایشات سوسیالیستی است"، توجه شما را به عنوان "کمونيسم کارگرى" جلب ميکنم. اين عنوانى براى تمايز از ديگر گرايشات کمونيسم و سوسياليسم غير کارگرى است. شما مطلع هستيد که سوسياليسم و تمايلات سوسياليستى تاريخى قديمى دارد. اين نکته که کمونيسم بگراند همه گرايشان سوسياليستى است درست نيست و تاريخا اينگونه نبوده است. خود گرايش سوسياليستى به تعابير اوليه و مبهم و عرفانى و مذهبى و غيره هميشه در جامعه سرمايه دارى و دوره ماقبل سرمايه دارى وجود داشته است. از جوامعى که مشخصه شان اشتراکى کردن وسائل توليد و بهره بردارى جمعى از آن بوده است تا مدلهاى سوسياليستهاى تخيلى اوائل قرن نوزدهم از آن جمله اند. اين گرايشات اخير را مانيفست کمونيست، سوسياليستهاى غير کارگرى يا بورژوائى مينامد. در کنار اين سنتهاى سوسياليستى غير کارگرى، در ميان کارگران جنبشى وجود داشت که خود را کمونيست ميناميد و خواهان الغا جامعه سرمايه دارى بود. مارکس اين سوسياليسم کارگرى را کمونيست مينامد و نه سوسياليستهاى ديگر را. مارکسيسم پرچم انتقادى و فکرى اين جنبش است. بعد از شکست انقلاب اکتبر، همين سوسياليسم غير کارگرى که اساس سرمايه دارانه جامعه موجود را دست نزد، به نام کمونيسم به دنيا معرفى شده است. عنوان "کمونيسم کارگرى" بر جنبش ما، درست مانند دوره مارکس، تلاش دارد همين تفکيک طبقاتى و نقد مارکسى را او بقيه رگه هاى موجود جدا کند. بر جنبش رهائى انسان تاکيد بگذارد و با سياست و پاسخ انسانى اش به معضلات امروز جامعه، تفاوت اجتماعى و طبقاتى خود را در ابعاد وسيع ميان مردم ببرد.
ما بايد تبليغات ضد کمونيستى را پاسخ دهيم. اگر تجربه بلوک شرق هم بر جنبش ما سنگينى نميکرد، بازهم بورژوازى ضد کمونيست بود و طبقه کارگر سوسياليست ناچار بود ازاين وضع فراتر رود و جنبش سوسياليستى و کمونيستى اش را قدرتمند کند. اگر کسى از من بپرسد که تئورى کمونيسم عملا شکست خورده، پاسخ ميدهم: خير شکست نخورده، آنچه شکست خورد کمونيسم نبود، يک مدل ديگر سرمايه دارى بود. اگر اهل گوش دادن باشد، در هر سطحى نشان ميدهم که آنچه در شوروى و چين و غيره بوده است با سوسياليسم و کمونيسم فرق اساسى دارد. اگر هم اهل گوش دادن نباشد و تصميم گرفته باشد عليه کمونيسم آگاهانه و عامدانه تبليغ کند، ميگويم باشد، شما ميگى آنچه شکست خورد کمونيسم بود. من هم ميگم يکبار ديگر شکست تان ميدهيم. بگرد تا بگرديم. مگر فاشيسم شکست نخورده، پس چرا هر روز راسيسم و فاشيسم به خصوصيت سرمايه تبديل ميشود؟ مگر مذهب شکست نخورد، پس چرا بورژوازى به عهد عتيق برگشته است؟ مگر آزادى و حقوق فردى را جار نزديد، پس چرا در ليبرال ترين دمکراسيها آزادى فرد تابع مالکيت است؟ مگر شما عليرغم اين همه کثافت و بدبختى و فقر و فحشا و جنگ و نابودى محيط زيست، هنوز مدعى نجات بشر نيستيد؟ چرا من که فرضا يکجا شکست خوردم مدعى نباشم؟ من تلاش ميکنم سرنگونت کنم و نظامت را الغا کنم و تو تلاش ميکنى که نگذارى. بحث ديگه اينجا تمام است.
در مورد تناقض تبليغاتى جمهورى اسلامى در رابطه با سران چپ آمريکاى لاتين، اين امرى سياسى است و لزوما "توجيه شرعى" نميخواهد. اسلاميون براى مقابله با انزواى سياسى تلاش ميکنند "جبهه ضد امپرياليستى" درست کنند. اين در ميان چپ غير کارگرى هم نگرشى موجود است. اسلام سياسى در آمريکاى لاتين، در کشورهاى آفريقا، در خاورميانه و در قلب اروپا کار سياسى ميکند. نوع خودش را بوجود مى آورد. سعى ميکند جنبش اسلامى با اهرمهاى مختلف فشار بياورد. تلاش ميکند در اين متن جنگ که جبهه هاى مختلفى دارد امتياز بگيرد. چين براى جمهورى اسلامى اتفاقا جنبه عقيدتى اش مهم نيست، جنبه اداره و روش اش در بقا، يا همان "مدل چينى" معروف برايش اهميت دارد. همينطور چين و روسيه بعنوان دو طرف رودروئى هاى جهانى و داراى منافع در ايران و منطقه مطرح هستند که ميتوانند سياستهاى آمريکا را با معضل مواجه کنند. تمام مسئله سياسى است و نه "شرعى و ايدئولوژيک". و بالاخره مذهب و خرافه و ترويج آن يک رکن توجيه وضع موجود است. مذهب يک اهرم مهم سياستهاى فوق دست راستى در دنياى معاصر است. در سطح جامعه به هر درجه خرافه و باور مذهبى باد زده شود، اجراى سياستهاى ارتجاعى سرمايه داران تسهيل ميشود. اما معضل اين سياست اينست که همراه با خود انواع نيروهاى ضد جامعه و مذهبى را آزاد ميکند. عروج اسلام سياسى که زمانى دست ساخته و متحد آمريکا و غرب در دوره جنگ سرد بود، عروج ناسيوناليسم قومى و جنگها و پاکسازيهاى قومى يکى ديگر از محصولات اين نگرش است. انکار حقوق جهانشمول انسان و وارد کردن فرهنگ در تعريف حق و آزادى و افق آپارتايدى از ديگر محصولات آنست. به نظر من نبايد "باورهاى مذهبى" مردم را با عنوان "پاک" تقديس کرد. حتما باور شخصى و خصوصى به مذهب با مذهب بمثابه جنبش سياسى و دولت مذهبى فرق دارد. ما عليرغم اينکه طرفدار اين هستيم که مذهب امر خصوصى است، اما در عين حال ميگوئيم که مذهب نشان اسارت بشر است. آگاهى وارونه جامعه اى است که خود وارونه است. مذهب را بايد نقد کرد و براى شکست سياسى آن تلاش کرد. همان محراب و منبر سنگرهاى ترويج خرافات است و بايد نقش سياسى آنرا فراموش نکرد. طبقه حاکم، رژيم اسلامى و کلا بورژوازى در وجود مذهب و خرافات در جامعه ذينفع است و از آن بعنوان اهرمى در کنترل مردم و اعتراض طبقه کارگر و براى محکم کردن اسارت انسان در چنگ سرمايه بهره بردارى ميکند. کار آخوند و مسيونر مذهبى و کشيش و خاخام و غيره ترويج خرافه و تزريق سم به پيکره جامعه است. پرسيده ايد که اساسا شما چشم اسفندیار این حکومت را در کجا جستجو میکنید؟ اين نظام را فقط طبقه کارگر و جنبش کمونيستى طبقه کارگر ميتواند شکست بدهد. اين رژيم هر تغييرى در خود بپذيرد، نهايتا رژيمى است که ميخواهد سرمايه دارى ايران را سرپا نگهدارد. و سرمايه دارى ايران براى سرپا ماندن بايد فقر و گرسنگى عمومى را با چماق اختناق و مذهب مهار کند. نه فقط اين رژيم بلکه آلترناتيوهاى سرمايه دارى در کشورى مانند ايران، دشمن واحدشان جنبش سوسياليستى طبقه کارگر است. اين رژيم قادر نيست پاسخ فقر عمومى را با اختناق عمومى بدهد. راه تغيير کنترل شده و بيخطر هم برويش باز نيست. مردم و طبقه کارگر هم نميتوانند و نميخواهند بپذيرند. رودروئى حاد برسر آينده هر روز ضرورى تر ميشود.   
پرسيده ايد "اگر امکان دارد بگویید که برای فردای بعد از سرنگونی رژیم و وقوع سناریو سیاه، برنامه ای داريد که کشور به آغوش تروریستها نلغزد و مانند عراق و افغانستان و لبنان به سوی جنگ داخلی و فرقه ای قومی نرود؟" پاسخ اينست که مسئوليت اجتماعى کمونيسم بويژه در ايندوران که وقايعى مانند يوگسلاوى، روندا، عراق و افغانستان را ديده است، همواره مخاطرات پروسه سرنگونى را در نظر دارد و موظف است براى آن آماده باشد و جامعه را آماده نفى آن و در صورت وقوع خاتمه دادن به آن کند. در اين زمينه در نشريه زياد صحبت کرديم و توجه شما را به قطعنامه حزب در همين شماره و بحث پيرامون آن جلب ميکنم. اما نکته اى را بايد در سوالتان اشاره اى بکنم و آن اينست که بعد از سرنگونى رژيم ضرورتا و جبرا سناريوى سياه نميشود. سناريوى سياه يک خطر است که بدرجه اى که مردم و طبقه کارگر در ميدان مبارزه باشند و روند سرنگونى جمهورى اسلامى روندى انقلابى باشد، امکان سناريوى سياه ضعيف تر و ضعيف تر ميشود. اينراه بايد در نظر داشت که در يک روند انقلابى هم بقاياى جمهورى اسلامى و نيروهاى ضد جامعه مذهبى و قومى و ضد اهداف مردم تلاش ميکنند. بورژوازى سعى ميکند با چنگ و دندان از موقعيتش دفاع کند. ما روى اين جنبه تاکيد کرديم تا ظرفيتهاى ضد جامعه اين نيروها و مخاطراتى که در پروسه سرنگونى ميتواند خطر ساز باشد را به خودآگاهى جامعه و جنبش مان تبديل کنيم. اين واقعيت که براى اجتناب از چنين سناريوئى بايد نيروى طبقه کارگر و سوسياليسم قادر باشد مهر قاطع خود را برسير تحول جامعه بزند. در مقابل تبليغات ناسيوناليستى و سياستهاى تفرقه افکنانه آگاه باشد و پرچم منافع انسان و هويت انسانى و نفى تبغيض را به پرچم انقلاب عليه سرمايه تبديل کند. سناريوى سياه بدون وجود کمونيسم و جنبش آزادى و برابرى احتمالش زياد است. جمهوى اسلامى بعنوان سياه ترين نيرو بجاى خود، نيروهاى هم جنس اش هم به جان مردم مى افتند. انقلاب کارگرى و سوسياليسم سناريوى ما براى جلوگيرى از وقوع اين خطر است و همينطور نيروى انقلابى و سوسياليستى نيروئى است که در صورت وقوع چنين فاجعه اى تحت هر شرايطى، براى پايان دادن به آن کنار مردم و طبقه کارگر در صف اول خواهد بود.
و بالاخره پرسيده ايد ناسیونالیسم ایرانی در اندیشهء ما چه جایگاهی دارد؟ کمونيسم کارگرى هويت ملى را قبول ندارد. از نظر ما اين هويت کاذب محصول ناسيوناليسم و دوره معاصر است. هويت ابدى نيست، هويت بشرى نيست، هويتى کاذب و تاريخى است. ما روى انسان و رهائى همه جانبه انسان انگشت ميگذاريم. راه رسيدن به يک جامعه انسانهاى آزاد و برابر و خوشبخت و رها و باسواد و سالم را الغاى جامعه طبقاتى و الغاى امتيازات سياسى و اقتصادى طبقات حاکم ميدانيم. راه رسيدن به آن را سرنگونى سيادت بورژوازى و الغا بردگى مزدى ميدانيم. طبقه کارگر وطن ندارد. هويت ملى ندارد. هويت طبقه کارگر جهانى و انترناسيوناليستى است و رهائى طبقه کارگر بدون رهائى کل جامعه ممکن نيست. اين سنگ بناى کمونيسم کارگرى است. در نتيجه عقايد خرافى و قسمتى که براى مردم درست شده است، اعم از ناسيوناليسم و قوميت و مذهب و محصولات جانبى آن، براى ما هويتهاى وارونه و کاذب است. ناسيوناليسم نه فقط در انديشه ما جايگاهى ندارد بلکه ما يک جريان ضد ناسيوناليسم هستيم. ضديت نه با حق افراد در داشتن اين عقايد، بلکه ضديتى سياسى با اهداف سياسى ناسيوناليسم بعنوان يک ايدئولوژى و يک جنبش ضد کارگرى و ضد بشرى طبقه حاکم. ناسيوناليسم يک رکن مهم ايدئولوژى طبقه حاکم در جامعه سرمايه دارى است. کمونيسم کارگرى قرابتى با ناسيوناليسم ندارد و هويت انترناسيوناليستى کارگرى و انسانى و مدرن دارد. برايت پيروزى و موفقيت آروز ميکنم.
فرزين از اروميه
سلام من فرزين هستم. از شما سوال كردم حكومت كمونيستى رو در آذربايجان مناسب مى دونين؟ شما جواب دادين كه براى داشتن ايرانى آزاد و مرفه ما نياز به كمونيست داريم. به نظر شما اگه ما بيايم اسلام رو با كمونيسم قاطى بكنيم، يعني يه کمونيسم اسلامى به وجود بياريم. بهتر بگم يه چيز جديد به وجود بياريم كه هم قوانين و اهداف كمونيسم رو داشته باشه و هم قوانين اسلامى، اونموقه چى پيش مياد؟ اصلا اين امكان وجود داره؟
فرزين عزيز،
اسلام را با کمونيسم قبلا قاطى کردند و محصولاتش شد مجاهد و بنى صدر و حزب توده و خود رژيم اسلامى. زمانى هر کسى هر دردى داشت فکر ميکرد بايد به سوسياليسم تکيه بدهد تا شايد نيرو بگيرد. همه انواع سوسياليستهاى آفريقائى و عربى و غيره ناسيوناليستهاى مشابه مشروطه طلبان خودمان ايران که در آندوران و در متن موقعيت شوروى در دنيا و انقلاب اکتبر رنگ سوسياليستى به خودشان زدند. اسلاميها هم همين کار را کردند. شريعتى و ديگران که در ايران جريانات متعددى را بيرون داد، بنوعى اسلاميون سوسياليست بودند. نوعى از عدالت اجتماعى مبهم و بيرط را در بحث اقتصاد سياسى جامعه وارد کرده بودند. زمانى سوسياليسم اتوريته فکرى بين المللى بود و کلا در اذهان توده مردم عدالتخواهى با سوسياليسم يکى تداعى ميشد. تحت اين شرايط جهانى، هر کسى ميخواست در نگاه  جامعه "عدالتخواه" باشد، رنگى از سوسياليسم را به اهدافش الصاق ميکرد. سران جمهورى اسلامى بيشترشان ساگردان همين مکتب اند. همه اينها شکست خورد و حالا اسلام در قامت اسلام سياسى عمل ميکند و ناسيوناليسم در قالب قوميگرى نظم نوينى. سوسياليسم هم بناچار بايد کارگرى باشد و هدفش نه اصلاح وضع موجود، نه افقى براى رهائى رسته و طبقه اى از مردم، بلکه جنبشى براى آزادى جامعه باشد. دوره تغيير کرد و نيروهاى اجتماعى و جنبش ها همراه آن تجزيه و متعين شدند. بويژه بدنبال فروپاشى کمونيسم بورژوائى و بازگشت المنتهاى اصلى اين جنبش يعنى ناسيوناليسم و دمکراسى پشت راست ترين جناح هاى طبقه حاکم، کمونيسم امروز تنها ميتواند کمونيسم کارگرى باشد. کمونيسمى که نقطه رجوع اجتماعيش طبقه کارگر است. جنبشى که با حرکت و تلاش طبقه کارگر نبض اش ميزند و افق اين طبقه براى آزادى جامعه است. انقلاب اين طبقه انقلابى براى الغاى تمام تاريخ پيشاخودش است. انقلابى براى آغاز فصلى نوين از زندگى و عارى از بردگى تاريخى. کمونيسمى براى گسست از هويتهاى طبقاتى و افقهاى محدود و براى نفى سرمايه دارى به نفع انسان، کمونيسمى براى سازمان دادن جامعه اى که اولويت اول و آخرش انسان و فلسفه هر قانونش انسان و آزادى و حق او در ظرفيت فردى و جمعى باشد. ما در ايران بويژه موظفيم آخرين ميخ را به تابوت مذهب بزنيم و مذهب را همراه با نظام مدافعش به زير بکشيم. چگونه ميتوان گل را با سم پيوند داد؟ اسلام سم است و کمونيسم ضد مذهب و ضد اسلام. پيروز باشيد.
پويان
سلام. چرا آقاى حميد تقوائى جائى در حزب اتحاد کمونيسم کارگرى ندارد؟ اشاره من به ليست مسئولين در سايت يک دنياى بهتر است. هرچند اينجانب ميدونم که نفره اول اين جريان آقاى تقوائى هستند (البته بعد از آقاى حکمت) با تشکر.
پويان عزيز،
ما از حزب کمونيست کارگرى عليرغم ميل مان جدا شديم و حزب اتحاد کمونيسم کارگرى را براى ادامه مبارزه براى رسيدن به اهدافم کمونيستى مان ساختيم. آقاى تقوائى نفر اول حزب کمونيست کارگرى و ليدر اين حزب هستند. در مورد اين ترم، يعنى "نفر اول" بعد از منصور حکمت، بايد اشاره کنم که حزب کمونيست کارگرى بعد از درگذشت نابهنگام منصور حکمت، کسى به "نفر اولش"، به معنى داشتن مرجعيت فکرى و سياسى که کل کمونيسم کارگرى روى آن توافق داشته باشند، تبديل نشد. کلا اين معضل يک رگه انشقاق درون حزب بود. روشن است منظور من حقوقى و راى کادرهاى حزب به دبير کميته مرکزى يا ليدر در يک مجمع نيست. بلکه اتوريته فکرى و پذيرش رهبرى سياسى او مد نظر است. مبناى اصلى طرح رهبرى جمعى منصور حکمت در پلنوم چهارده حزب همين واقعيت بود که ميتوانست در راه انسجام حزب خطر ساز باشد. و متاسفانه پراتيک نکردن همين توصيه در وقوع همان خطر نقش مهمى داشت. يک محور مهم بحث و ديدگاه ما تلاش براى مسلط کردن سنت تحزب و ديدگاهها و متد انتقادى کمونيسم کارگرى منصور حکمت در کل جنبش کمونيسم کارگرى است. در اين زمينه با رفقاى مختلف در دو حزب ديگر ما بحثهاى متعددى داريم. براى مرور ديدگاههاى ما از شما دعوت ميکنم که سرى نشريات يک دنياى بهتر را مطالعه بفرمائيد. موفق و پيروز باشيد. *
مهر سوسياليسم
با درودهاى انقلابى! ما زنده به آنيم که آرام نگيريم، موجيم که آسودگى ما عدم ماست! ما پيکر سياه ارتجاع اسلامى را لرزانديم. ما ١۶ آذر را به روز سوسياليسم تبديل کرديم. يک هفته پرچم سرخ را در دانشگاه هاى ايران به اهتزاز درآورديم. ما ثابت کرديم که ميتوان آشکارا اعلان کنيم کمونيست و سوسياليست هستيم، حتى در زير سايه سياه و شوم جمهورى اسلامى. ديگر راهى جز ادامه اين ابراز وجود و اين اعلان موجوديت گسترده نخواهيم داشت. ما مهر سوسياليسم را بر جامعه دانشگاهى کوبيديم. زنده باد ايران سوسياليستى. روزبه
روزبه عزيز،
روزهاى اخير در دانشگاههاى کشور براستى خيره کننده است. اين جدالى بود برسر خواست جامعه که صدايش و تريبونش دانشگاه بود. صدائى عليه دولتهاى جنگ طلب، عليه فقر و تبعيض، عليه آپارتايد جنسى، عليه سرکوب و زندان، در دفاع از ستاره ها و براى آزادى و برابرى و سوسياليسم. اين روزها و اين اعتراضات، مشخصه نسل جديد جامعه ايران و افقى که اين نسل به آن ميپيوندد را بيان ميکند. به شما دانشجويان راديکال و انقلابى و سوسياليست و کمونيست درود ميفرستيم. واقعا دست مريزاد! موفق باشيد.
ایران از مرند
من یک سوسیال دمکرات هستم و فکر می کنم رسیدن به کمونیسم یک رویا است. دست نیافتنی است. تنها یک نمونه را به من نشان بدهید تا من لمس کنم کمونیسم شما را! کمونیستها درک مادی از مسئله برابری دارند و برابری حقوقی مد نظر نیست.
دوست عزيز،
در همين ستون پاسخ "اتوپيک بودن کمونيسم" را داده ايم. من به شما حق ميدهم که اينگونه بيانديشيد. سوسيال دمکرات جزاين نميتواند فکر کند. سوسيال دمکراتهائى که زمانى دور مثل شما فکر نميکردند خودشان را کمونيست ناميدند. و البته تاريخ جدال کمونيسم و سوسيال دمکراسى هم قديمى و جهانى است. همه اين بحثها را نميتوان اينجا تکرار کرد. اما يک نکته را بايد تاکيد کرد: معضل شما لمس و مشاهده حسى کمونيسم نيست، چون با همين متد نميشود سوسيال دمکراسى را هم لمس کرد. سوسيال دمکراسى عملا با پايان شوروى به پايان رسيد و پلاتفرم اقتصادى جناح بازار را اساسا پلاتفرم خود قرار داد و از ايده هاى سنتى اش دست کشيد. در جاهائى مانند سوئد، که بهترين نمونه سوسيال دمکراسى را داشتيم، عملا به يک جريان ضد کمونيست و کمپين سخيف و ناهنجار برعليه کمونيستها در همين کشور پرداخت. انسان ياد دوره مک کارتى مى افتاد. اگر ميخواهيد جنبش ما را درک و "لمس" کنيد، اردوى آزادى و برابرى را در جامعه ببينيد. خواست نفى تبعيض را در جنبش کارگرى، در دانشگاه، در جنبش برابرى زنان ببينيد. در نسل جوان مشاهده کنيد. کمونيسم يک حرکت زنده اجتماعى و يک جنبش انتقادى عليه وضع موجود است. يک نسخه از پيشى عده اى مصلح اجتماعى نيست. کمونيسم هست چون جامعه طبقاتى است و جامعه طبقاتى به ستم و استثمار و تبعيض و نابرابرى متکى است. کمونيسم جنبش نفى اين وضعيت است. با هيچ تبليغ و تشر و انکار اين و آن هم خط نميخورد.      
اين جمله شما که "کمونیستها درک مادی از مسئله برابری دارند و برابری حقوقی مد نظر نیست"، برايم نامفهوم است. شايد منظورتان را درست بيان نکرديد. اما در همين يک واقعيت هست که البته شما بد عنوان کرديد. کمونيسم کارگرى مخالف برابرى حقوقى نيست و براى استيفاى حق برابر در صف اول هر مبارزه اى است. ما برابرى حقوقى را صد با به حق نابرابر در همين قلمرو ترجيح ميدهيم. اميدوارم اين نکته روشن باشد. اما فرق ما با سوسيال دمکرات و فمينيست و ليبرال از اينجا شروع ميشود که ما ميگوئيم برابرى حقوقى کافى نيست. برابرى واقعى يک بنياد اقتصادى و اجتماعى دارد. نابرابرى بين زن و مرد در جامعه و قوانين و خانواده، انعکاسى از نابرابرى بنيادى جامعه سرمايه دارى است. و برابرى حقوقى در جامعه موجود، که آنهم با همت مبارزه سوسياليستها و جنبش کارگرى و زنان پيشرو بدست آمده است، هميشه در گرو منافع اقتصادى سود و سرمايه است. نه فقط هرجا لازم شد نقض ميشود، بلکه حتى در صورت عدم نقض هم، اين برابرى حقوقى معنى عينى و مادى نمى يابد. ستم بر زنان در جامعه امروز يک رکن سود و انباشت است. از حقوق نابرابر در ازاى کار برابر در بازار تا فرهنگ مردسالار و ديد مسلط جامعه نسبت به آزادى زن، در خدمت تامين همين منافع است. کمونيسم کارگرى درعين حال که براى تحقق هر ذره از حقوق و مطالبات زنان تلاش ميکند، در عين حال تامين يک برابرى همه جانبه و نفى کامل ستم و تبعيض بر اساس جنسيت را الغاى نابرابريهاى بنيادى اين نظام ميداند. اين تفاوت کمونيسم با سوسيال دمکراسى در اين قلمرو است. پيروز باشيد.   
هوشنگ از شیراز
با نشریه و سایت شما از طریق یک دوست آشنا شدم. برایم خیلی جالب بود. اما یک سوال دارم. آیا فکر نمی کنید جنگ بهتر است؟ مردم از دست این رژیم به تنگ آمده اند و مردم قدرت سرنگون کردن این اهریمن را ندارند.
هوشنگ عزيز،
من بانيمه اول تصوير شما موافقم و با نيمه دوم آن و راه حل تان نه. مردم از دست این رژیم به تنگ آمده اند و اتفاقا ميخواهند سرنگونش کنند و تلاش براى اين امر به وسعت در جريان است. بايد سازمان و سياست و رهبرى حاکم براين سرنگونى را تامين کرد تا متحقق شود. جنگ يک انتخاب نيست که مردم آن را برگزينند. اگر جنگى به وقوع بپيونند اتفاقا همين مردم را به فلاکت و بدبختى بيشتر ميراند و قدرتشان را براى سرنگونى رژيم کمتر و کارشان را سخت تر ميکند. اين تصوير نيروهائى است که نقش و فاکتور مردم را در استراتژى سياسى شان دور انداخته اند و به اميد موشک و بمب و سياست تحريم و به فلاکت کشاندن مردم ميخواهند سرنگونى را متحقق کنند. سياست ما اين است که در مقابل جنگ تروريستها و ارتجاع زمانه، جنگ خودمان را عليه حکومت پيش ببريم و در اين جنگ پيروز شويم. شما هم بجاى برافراشتن پرچم نااميدى به مبارزه فعال براى سرنگونى جمهورى اسلامى و تحقق آزادى و برابرى و سوسياليسم ملحق شويد. موفق و پيروز باشيد. 
رضا امیر خانی از کرمانشاه
من سنت عقد و مهریه را شکستم. من و همسر آینده ام به این توافق رسیدیم که بزنیم زیر تمامی این مناسبات عقب مانده. این را موفقیتی برای خود ما جوانها می دانستم. حالا در میان فامیلهای ما دارد این مسئله بجای "نمی شود و ممکن نیست" بخث می شود که ممکن است و هیچ چیزی نمی تواند غیر ممکن باشد. در نشریه بیشتر در مورد مسائل زنان بنویسید.
رضا امير خانى عزيز،
به شما و همسر گراميتان تبريک ميگوئيم. اگر قيد و بندهاى قانونى و امنيتى نباشد، نسل جوان زير بار ترهات اسلاميها نميرود. سه دهه پيش در آن مملکت اين رسوم داشت ور مى افتاد، امروز که جاى خود دارد. من هم فکر ميکنم نبايد تسليم "تابوها" شد. نقد و نقد و نقد به نفع حقوق برابر انسانى و مبارزه براى آن تنها راه درهم شکستن برج و باروى ارتجاع است. در مورد مسئله زن هم بيشتر مينويسيم. موفق و پيروز باشيد. 
شیلان از تهران
به تازگی با شما شدم از طریق یک دوست بسیار عزیز. از این آشنائی خرسندم. حتما نشریات و سایت شمارا به دوستان معرفی می کنم. سوالات زيادى هم دارم از زنان تا دانشجو و از کمونیسم تا چپ.
شیلان عزيز،
دست دوست عزيز شما درد نکند که موجبات خرسندى ما را فراهم آورد. خوشحال ميشوم نظر و سوالات تان را بشنوم و در نشريه به بحث بگذاريم. توصيه ميکنم ستون نامه ها و کتاب منتشر شده اين ستون را تعقيب کنيد. شايد برخى از سوالات شما پاسخ گرفته باشد. موفق و پيروز باشيد.
حمید از تبریز
من مدتی است تلفنی با شما آشنا شدم. دوست دارم بیشتر در مورد تشکلهای کارگری صحبت کنید. چگونه می شود در مقابل اخراجها ایستاد؟
حميد عزيز،
طبقه کارگر براى ايستادن و مقابله با هر معضلى نياز به اتحاد و سياست واحد کارگرى دارد. معضل اخراج و ناامنى شغلى، مسئله معيشت خانواده کارگرى و کلا زندگى با اين حقوق ها، دستمزدهاى معوقه، کار قراردادى و دهها درد ديگر جبهه هاى مبارزه کارگرى است. همه اينها، مستقل از اينکه هر روز و در هر مرکز کارگرى کدامشان محور مبارزه روز طبقه کارگر است، اتحاد کارگران و سياست راديکال کارگرى نقطه شروع آنست. اتحاد کارگران را چگونه ميتوان تضمين کرد؟ يک رهبر عملى کارگرى ميداند که توده کارگر را ميتوان روى نارضايتى عمومى و به عبارتى سطح موجود و ظرفيت اعتراضى بميدان کشيد. "اخراج نه"! اين خواست همه کارگران است. در فقدان وجود تشکلهائى که کارگران را مستقلا در برابر دولت و کارفرما نمايندگى بکند، مجمع عمومى خود کارگران مهمترين و محورى ترين ظرف متشکل کردن و متشکل به ميدان آوردن کارگران حول خواست روزشان است. اما به اندازه تامين اتحاد کارگران حول اعتراض شان به اخراج، سياست کارگرى و خواستى که مطرح ميشود مهم است. سنتا و عموما دو روش در مبارزه کارگرى در مقابل سياست اخراج وجود داشته است: اول، خواست تعطيل نشدن و ادامه کار کارخانه و حفظ وضع موجود که در غرب به آن پروتکشنيسم ميگويند، و دوم، طرح خواستهائى که امنيت اقتصادى و اجتماعى زندگى طبقه و تامين آن را از محاسبات و سود و زيان سرمايه جدا ميکند. اولى سياست سنديکاليسم و جناح هاى ناسيوناليست جنبش کارگرى است و دومى سياست راديکالها، سوسياليستها و کمونيستها.
اخراج عموما نتيجه ورشکستگى، بازسازى، تعديل نيروى کار، انتقال کارخانه به کشورى ديگر، خصوصى شدن و ديگر اولويتهاى سرمايه است. سوال اينست که سياست طبقه کارگر در مقابل اين روند چه بايد باشد؟ آيا طبقه کارگر ميتواند در نقش مباشر اقتصادى بورژوازى و بالا بردن نرخ سودش و نتيجتا تعطيل نشدن و ادامه کارى کارخانه و به اين اعتبار حفظ شغلش ظاهر شود؟ روشن است هر فعال کارگرى سوسياليست بايد به اين سياست پاسخ منفى بدهد. کارگر نميتواند دراز مدت مثلا کار در معادن زغال سنگ را در بريتانيا پيش ببرد و يا در ايران صنايع نساجى را سرپا نگهدارد. و متقابلا سرمايه نميتواند طورى فعاليت کند که هم سودش را بدست بياورد و هم منافع کارگران و آينده شان را تضمين کند. اين شدنى نيست. بنابراين سياست کارگرى در مقابل اخراج بايد از معيشت کارگر و دفاع از حقوق انسانى کارگر شروع کند. شعار "يا کار يا بيمه بيکارى مکفى"! سياست روشنى است که بايد در مقابل دولت و کارفرما گذاشت. نميشود کارگر را هر وقت دلشان خواست به خيابان بريزند و در مقابل زندگى خانواده کارگرى شانه بالا بياندازند. به کارگر ارتباطى ندارد پول دارند يا ندارند و سودشان کم شده يا زياد. کارگر بايد معيشتش تامين باشد. جامعه اگر کار دارد کار بدهد و اگر ندارد بيمه بيکارى بدهد. ممکن است کسى بگويد نميتوان اين را به رژيم تحميل کرد و يا رژيم نميدهد. کارگر اگر به اين نتيجه ميرسد، آنوقت سوالش اينست رژيمى که ابتدائى ترين خواست کارگر را بعنوان انسان و شهروند جامعه نميتواند بدهد، تنها بايد جارو شود. کارگران و حکومت کارگرى تمام آنچه را که بورژوازى نميتواند و نميخواهد بدهد، در گسترده ترين شکل آن تضمين ميکنند.
اتکا به مجمع عمومى کارگران، دخالت توده کارگر در سرنوشت خود و تضمين اتحاد کارگران حول خواست و اعتراض محورى آنان، اعتراض متشکل با مطالبه و سياست راديکال کارگرى، اسکلت هر مقابله طبقه کارگر با سرمايه است. اينجا بايد تاکيد کرد اين سوال در مقابل طيفى ميليونى از کارگران ايران قرار دارد. تنها معضل چند کارخانه نيست. طيفى از صنايع در ايران فرسوده اند. توليد کنونى در آنها گران تمام ميشود. سرمايه داران ميتوانند همان کالا در بازار جهانى با نرخ پائين تر و مرغوب تر تهيه کنند. اين موضوع اما جديد نيست. اين استفاده هميشگى سرمايه از کارکرد بازار جهانى است. پارچه و شکر و برنج و چاى و غيره اگر ارزانتر قابل تهيه کردن هستند، بسيار روشن است که صنايع قديمى آن در ايران ورميافتد. اين صنايع چشم انداز سرپا ماندن در چهارچوب امروز ندارند. سياست "دفاع از توليدات داخلى" که اخيرا توسط سنديکاليستها در نيشکر و نساجيها و غيره مطرح شده، سياست کارگرى نيست. اين مدل ايرانى همان پروتکشنيسم است. سياستى ناسيوناليستى است که نقطه شروعش نه منافع کراگر بلکه بردن نيروى کارگر پشت جناح هائى از سرمايه داران "خودى" است. شما نميتوانيد براى گرفتن حق تان از کارفرما طرفدار توليد کارفرماى داخلى در مقابل بازار جهانى شويد! کارگر اينجا مشاور اقتصادى بورژوازى ميشود بدون اينکه تامين سودش را تضمين کند. کارگر اگر ميتوانست سود طبقه حاکم را همواره تضمين کند، خودش در موقعيت اخراج قرار نميگرفت. دقيقا به اين خاطر اخراج ميشود که ديگر کارش با اين تکنولوژى به اندازه لازم سود نميدهد. پس کارگر با اين سياست به هيچ جائى نميرسد و توانش به هدر ميرود. کارگران تنها ميتوانند از منافع آنى و آتى طبقه خود و جامعه شروع کنند و با اين نگرش وارد مبارزه برسر اخراج و غيره شوند. مسئله تماما اينست که پيامدهاى اخراجها، حال به هر دليلى که باشد، براى کارگر و خانواده کارگرى مرگبار است. مقابله با اين وضعيت حرف روشن ميخواهد: "اخراج ممنوع است"!، "يا کار يا بيمه بيکارى مکفى"!
دراين زمينه بيشتر صحبت ميکنيم. برايتان آرزوى موفقيت و پيروزى دارم.
فریبرز رها
آى دی یکی از مسئولین شما را از طریق دوستی دریافت کردم. خیلی خوشحال هستم. من کارگر ایران خودرو هستم. خیلی دوست دارم در رابطه با راهکارهای مبارزه طبقه کارگر بنویسید. فریبرز رها
فریبرز عزيز،
متقابلا از آشنائى با شما بسيار خوشحال هستيم. کارگران ايران خودرو، چه بعنوان مبارزات جانانه شان و چه به عنوان کارگران يک کشتارگاه طبقه ما، شهره عام و خاص هستند. وضعيت وخيم ايمنى و مصائب غيرقابل جبران در شرکت ايران خودرو چکيده اسارت طبقه ما در چنگال کثيف و خونين و ضد انسانى سرمايه است. اين وضعيت را بايد بهم ريخت. در باره روشهاى موثر مبارزه طبقه کارگر مرتبا در نشريه بحث کرديم و اين بحثها را متمرکزتر ادامه ميدهيم. سياست محورى ما تاکيد بر راه انداختن و تقويت و تثبيت جنبش مجامع عمومى منظم کارگرى در مراکز کارگرى ايران است. امرى که تشکل کارگرى را دوفاکتو در شرايط امروز تحميل ميکند و خلا فقدان تشکل را پرميکند و هم توده طبقه کارگر را براى مقابله با سرمايه داران و دولتشان بميدان ميکشد. در توضيح اين نکته اينجا گوشه اى از يک مطلب در نشريه را تکرار ميکنيم:
"...فعال و رهبر کارگرى تنها وقتى ميتواند کارگر را بميدان بکشد و بدرجه اى تشکل و توان تشکلش را نگاه دارد و حتى ارتقا دهد، که دقيقا روى محوريترين خواست و اعتراض کارگر در همان روز و مقطع معين متکى ميشود. خواستى که کل کارگران را به ميدان ميکشد و رودرروى کارفرما و سرمايه دار و دولت قرار ميدهد. تشخيص سوال و سطح مبارزه کارگر در يک محيط کارگرى معين و یا حتی صنایع معین- و نه سطح مبارزه طبقه کارگر بطور کلى- و يا تشخيص درد عمومى جنبش کارگرى،  و مقبوليت و مشروعيت و حق بجانب بودن آن در ميان کارگران، اينها يعنى تشخيص امکان و پتانسيل به صحنه آمدن توده طبقه کارگر. آنچه کارگر را بطور اتومات وارد صحنه نبرد برسر حقوق خويش ميکند متنى است که مبارزه و اعتصاب را موجب ميشود و متنى است که رهبر کارگرى ميتواند براى متشکل کردن و متشکل نگاه داشتن کارگر تلاش کند. 
ظرفى که بتواند اين پتانسيل اعتراضى را آزاد کند، ظرفى که ساده و عارى از بحثهاى کليشه اى است، ظرفى که توده کارگر را مستقيما در امر عمومى اش شريک ميکند، ظرفى که ميتواند در مقابل بورکراسى و مناسبات اربابى و فرقه اى و غيره در ميان کارگران بايستد، مجمع عمومى خود کارگران است. اولين خاصيت مجمع عمومى اينست که کارگر اختيارش را به کسى نميدهد. اگر نماينده و يا نمايندگانى انتخاب ميکند براساس توافق و اراده جمع و براى اهداف مشخصى انتخاب ميکند و بعدا ميخواهد نتيجه را از همان مکانيزم بشنود. خاصيت ديگر مجمع عمومى آموزش کارگر و تضمین دخالتگرى مستمر کارگر براى منافع واقعى خويش است. کارگر در مجمع عمومى و اعتصاب قدرتش را درمى يابد و در انفراد و انتظار ضعف اش را. خاصيت ديگر و مهمتر مجمع عمومى امنيت رهبر کارگرى است که نيروى توده کارگر را پشت سر خود دارد. سنت مجمع عمومى در ميان طبقه کارگر ايران که تجربه شوراهاى کارگرى دوره انقلاب ٥٧ را دارد قديمى است. در سه دهه گذشته و بویژه در سالهای اخیر نیز مجمع عمومی یکی از ارکان اعتراضات و مبارزات کارگری بوده که توده کارگران وسیعا در آن شرکت داشته اند. با اینحال سنتهاى اجتماعى اتومات منتقل نميشوند، بايد به کار گرفته شوند و تحکيم و تثبيت شوند.
مجمع عمومى مهمترين تشکل و ممکن ترين تشکل کارگرى در شرايط حاضر است. نه نيازى به اجازه و ثبت دارد و نه هيچ فرمول غامض و اساس نامه اى ميخواهد. کارگر به هر دليل که تشخيص ميدهد منافعش در خطر است در صحن کارخانه، در غذاخورى و غيره مجمع عمومى ميگيرد. تصميم ميگيرد و براى اجراى تصميماتش نمايندگانش را انتخاب ميکند. مجمع عمومى در دوره اعتصاب بيشترين قابليت را دارد چون کارگران دسته جمعى ميتوانند در هر مورد سياست و تاکتيک شان را تعيين کنند و متحدانه پشت آن بروند. تجارب مجمع عمومى در نساجيهاى کردستان در متن اعتصاب نمونه بسيار ارزنده اى است.
تشکيل مجمع عمومى بطور منظم يعنى تحميل تشکل کارگرى. اگر واقعا کسی دردش متشکل کرده فوری کارگران در مقیاس وسیع و سراسری است، مبرمترین کارش در شرایط امروز تلاش برای تشکیل مجامع عمومی کارگری بشکل منظم و تبدیل آن به یک سنت قوی و کارا در جنبش کارگری است. وجود یک جنبش مجمع عمومی کارگران در متن هر اعتراض و اعتصاب، پایه اصلی وجود یک جنبش شورائی کارگری فردا است. مجامع عمومى کارگرى امروز با هر تغيير تناسب قوا به نفع کارگران ميتوانند فورا به شوراهاى کارگرى تبديل شوند. شوراى کارخانه متکى به مجمع عمومى است و مجمع عمومى رکن اساسى شوراى کارگرى است. شورا یعنی مجمع عمومی دایر. بنابراين اگر فعالين کارگرى ميخواهند در شرايط و تناسب قواى امروز امر تشکل کارگرى را پيش ببرند و کارگران را متشکل کنند، راهش کندن فعالين کارگرى از محيط طبيعى شان و متشکل کردن در نهادهائى بيرون موجوديت واقعى طبقه نيست. اين روش سازمانهاى چريکى و غير کارگرى قديم بود که کارگر را از محيطش ميکند و در هسته ها و جمعهايى متشکل ميکرد که از کارگر و اعتراض کارگرى بريده ميشد. محافل و جمعهاى رهبران و فعالين کارگرى هميشه و همواره وجود داشتند و وجود خواهند داشت. اما کار رهبر عملى و فعال کارگرى در محيط کارگرى، يعنى محل کار و محل زندگى کارگران است. امر متشکل کردن کارگر در اين محيطها صورت ميگيرد...". به ديگر دوستان سلام من را برسانيد. موفق و پيروز باشيد.
سهند پرواز
دوستان عزیز خواستم با این امیل اعلام حمایت و همکاری کنم. زنده باشید.
سهند عزيز،
از آشنائى با شما و اعلام حمايت و همکاريتان خوشحاليم. اردوى آزادى و برابرى براى پيروزى نياز به قدرتمند شدن هرچه بيشتر دارد. صداى ما بايد همگانى شود و صداى همگانى با سياست انقلابى و کمونيستى ما بيان شود. به صف مبارزه براى تحقق آرمانهاى والاى انسانى خوش آمديد. شاد و تندرست باشيد.*